منطقهای مشهور به «آبادعلی» در شیراز سهشنبههای اول هر سال شاهد حضور جمعی از مردم با عقاید خاص است که برای برآورده شده حاجات خود آداب و رسوم عجیب و غریبی را به جای میآورند!
به گزارش شیرازنا منطقهای مشهور به «آبادعلی» در کوههای مشرف به بلوار چمران شیراز سهشنبههای اول هر سال شاهد حضور جمعی از مردم با عقاید خاص است که برای برآورده شده حاجات خود در این مکان جمع میشوند و آداب و رسوم عجیب و غریبی را به جای میآورند!
اوج خرافهگرایی و درویش مسلکی این عده تا جایی است که یک درویش را واسطهی حاجات خود و خدا قرار میدهند و با کشیدن حاجات خود بر روی زمین و سنگ، هفت مرتبه دور زدن به دور تپهای در این منطقه، روشن کردن شمع و بستن پارچهی سبز به درختان و … به دنبال برآورده شدن حاجات خود هستند.
ماجرای «عارف عابد علی» و منطقه «آبادعلی»!
این افراد معتقدند در زمانهای دور شخصی که شغلش چوپانی بوده گوسفندان مردم را برای چرا به این منطقه میآورد اما گوسفندانش گم میشوند و برای پیدا شدن گوسفندان اعمالی را انجام میدهد که سرانجام منجر به پیدا شدن گوسفندان میشود!
در شجرنامهی این فرد آمده است وی برای پیدا شدن گوسفندانش با چوبدستی خود روی زمین عکس گوسفند میکشد و هفت سنگ را به یک نیت روی هم میگذارد و خدا را قسم میدهد که به مراد دلش برسد و سرانجام در تاریکی شب و به دلیل فرط خستگی به خواب میرود و در خواب مولای متقیان(ع) را به خواب میبیند که به وی آدرس نوری را نشان میدهد که محل گوسفندانش بوده است.
پس از این ماجرا وی شغل چوپانی را کنار میگذارد و به عرفان و ریاضت روی میآورد و از آن به بعد «عارف عابد علی» و آن مکان نیز به «آبادعلی» مشهور میشود و وی نیز چون روز سهشنبه آن اتفاق برایش رخ داده بود هفت سه شنبه را وقفه میکند که به آن مکان رود و به راز و نیاز بپردازد.
آداب و رسوم منطقهی آبادعلی!
در آداب و رسوم منطقه آبادعلی آمده است که حاجتمندان باید هفت سهشنبه بعد از سال تحویل در آن مکان که وقفهی آن عارف میباشد حضور پیدا کنند و در ابتدای مسیر به آن تپه نیت کنند و عارف علی را واسطهی خود و خدا قرار دهند.
برای برآورده شدن حاجات باید در بین راه هفت سنگ را هرکدام به یک نیت روی هم گذارند و بعد از رسیدن به بالای تپه پارچهی سبزی را به درخت آنجا گره زنند و شمعی را برای روشنایی قبر اموات و آن نوری که عابدعلی در آن شب دیده بود روشن و در دل نذری کنند و بر روی زمین و تخته سنگهای آنجا تصویر و یا نوشتهی حاجت خود را حک کنند.
عدهای از حاجتمندان نیز به نیتی که عارف علی میخواسته است به خانه خدا رود دور آن تپه میچرخند و عدهای دیگر نیز از آب چشمهای که آنجاست به نیت شفا و تبرک با خود میبرند.
حرکت به سمت تپه و واسطه قرار دادن «عابد علی» بین حاجات خود و خدا!
خرید شمع و پارچه سبز!
گذاشتن هفت سنگ روی یکدیگر هرکدام به یک نیت!
گره زدن پارچه سبز به بوتههای بالای تپه!
روشن کردن شمع به یاد نوری که «عابدعلی» دید!
نوشتن و کشیدن حاجات بر روی سنگ!
هفت مرتبه دور زدن تپه به صورت سینهخیز!
برداشتن آب به نیت تبرک و شفا!
آنچه مسلم است اینکه «سوءاستفادهی عدهای سودجو از احساسات دینی و مذهبی مردم»، «سادهاندیشی و سست بودن اعتقادات مردم»، «بیمسئولیتی مسئولان فرهنگی، امنیتی و انتظامی» و «سکوت علما و چهرههای دینی» باعث شده است در چنین منطقهای در شیراز شاهد چنین رفتارهایی باشیم که همگان با شنیدن این اتفاق و دیدن تصاویر آن در بهت و حیرت فرو میروند!
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم